|
..
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 21:0 | + | موضوع: <-PostCategory->
روي قـلــبـــــــ♥ـــــــــــے .........
روي قـلــبـــــــ♥ـــــــــــے نـوشـــتــه بـود : شــکـســــتـــــنــــے اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــيـن . شــکـســ ــــ ـــتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــيـن
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 20:50 | + | موضوع: <-PostCategory->
ای عشق .....
ای عشق مددکن که به سامان برسیم چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم یامن برسم به یاریایاربه من یاهردوبمیریم وبه پایان برسیم نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:53 | + | موضوع: <-PostCategory->
حتما حتمابخونيد خيلي قشنگه وقتي١٥سالت بودومن بهت كفتم دوستت دارم....صورتت ازشرم سرخ شدوسرتوبه زيرانداختي ولبخند زدي وقتي ٢٠سالت بودومن بهت كفتم كه دوستت دارم سرتوكذاشتي رؤشؤنه ام ودستم روتودستت كرفتي انكارازاين كه منوازدست بدي وحشت داشتي وقتي كه ٢٥سالت ومن بهت كفتم كه دوستت دارم صبحانه مواماده كردي ؤبرام اوردي ...وپيشونيموبوسيدي ؤكفتي بهتره عجله كني ..داره ديرت ميشه وقتي٣٠سالت شدومن بهت كفتم دؤستت دارم بهم كفتي دوستت دارم بهم كفتي اكه راستي دوستم داري بعدازكارت زودبياخونه وقتي٤٠سالت شدومن بهت كفتم دوستت دارم توداشتي ميزشام وتميزميكردي وكفتي باشه عزيزم ولي الان وقته اينه كه بري تودرسهابه بجمون كمك كني وقتي ٥٠سالت شدومن بهت كفتم دوستت دارم توهمونجوركه بافتني مي بافتي بهم نكاه كردي وخنديدي وقتي٦٠سالن شدومن بهت كفتم دوستت دارموتوبهم لبخندزدي وقتي ٧٠سالت شدومن بهت كفتم جقدردوستت دارم درحالي كه رؤصندلي راحتيمون نشسته بوديم من نامه عاشقانه ٥٠سال پيش براي من ميخوندي كه براي من نوشته بوديروميخوندم ودستامون تودست هم بود وقتي كه ٨٠سالت شد...اين توبودي كه كفتي دوستم داري نتونستم جيزي بكم ..فقط اشك توجشمام جمع شد اون روزبهترين روززندكي من بود...جون توكغتي دوستم داري نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:53 | + | موضوع: <-PostCategory->
الهی بمیرم .....
الهی بمیرم اگه بازببینم غمی توی چشمات
الهی که باشه برای دل من تمومی دردات
الهی بمیرم واسه اون نگاهت که اینقدرنجیبه
الهی بمیرم واسه اشک چشمات که خیلی غریبه
بمیرم الهی واسه تو توکه گریه کردی
توکه لحضه لحضه تموم غماروبامن سرمیکردی
دیگه گریه بس کن بزارواسه من تمام غماتو
بزارمن بمیرم که طاقت ندارم ببینم چشاتو بمیرم الهی ..................... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:45 | + | موضوع: <-PostCategory->
..
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:24 | + | موضوع: <-PostCategory->
رابطه معدل و شغل
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:3 | + | موضوع: <-PostCategory->
.
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:3 | + | موضوع: <-PostCategory->
.....
امید وارم به شما بر نخورد نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 15:56 | + | موضوع: <-PostCategory->
..
البته درباره پسر ها هم همینطوره نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 15:46 | + | موضوع: <-PostCategory->
..
کاش که نظرت شماره 4 باشد
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 15:33 | + | موضوع: <-PostCategory->
رؤیــ ــاﮮ פֿـوشبـَـختــﮯ ....
مـ ــــטּ
رؤیـــایـﮯ לارَґ، رؤیــ ــاﮮ פֿـوشبـَـختــﮯ
رؤیــ ـاﮮלنیــایــﮯبـﮯنفــ ـرت وســـَــختـﮯ
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 12:10 | + | موضوع: <-PostCategory->
...... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 11:50 | + | موضوع: <-PostCategory->
قلب ...
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و
ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.
جمعيت زياد جمع شدند.
قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشهاي بر آن وارد نشده
بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی
زيباترين قلبي است كه تاكنون ديدهاند.
مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.
ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و
گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست.
مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب
او با قدرت تمام ميتپيد اما پر از زخم بود.
قسمتهايي از قلب او برداشته شده و
تكههايي جايگزين آن شده بود و
آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند
براي همين گوشههايی دندانه دندانه درآن ديده ميشد.
در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت
كه هيچ تكهاي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير
مرد خيره شده بودند با خود ميگفتند كه چطور او ادعا ميكند
كه زيباترين قلب را دارد؟
مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت
تو حتماً شوخي ميكني؛ قلب خود را با قلب من
مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .
پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم
به نظر ميرسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نميكنم.
هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او دادهام،
من بخشي از قلبم را جدا كردهام و به او بخشيدهام.
گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه
به جاي آن تكهي بخشيده شده قرار دادهام؛
اما چون اين دو عين هم نبودهاند گوشههايي دندانه دندانه
در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه يادآور
عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي از قلبم
را به كساني بخشيدهام اما آنها چيزی از قلبشان
را به من ندادهاند، اينها همين شيارهاي عميق هستند.
گرچه دردآور هستند اما يادآور عشقي هستند كه داشتهام.
اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند
و اين شيارهاي عميق را با قطعهای كه من در انتظارش
بودهام پركنند، پس حالا ميبيني كه زيبايي واقعي چيست؟
مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد،
در حالي كه اشك از گونههايش سرازير ميشد
به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و
سالم خود قطعهای بيرون آورد و با دستهاي
لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت
و در گوشهاي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب
پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود،
اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق
از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 11:39 | + | موضوع: <-PostCategory->
هر چقدر هم بگویی :مردها فلانند ..زن ها فلان
تنهایی خوب است دنیا زشت است ..... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 11:35 | + | موضوع: <-PostCategory->
|