|
بیشتر از آنچه که تصور میکنی ..........
بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم وبیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
برایم مفهوم جز تاریکی و سیاهی ندارد! دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, | 17:40 | + | موضوع: <-PostCategory->
خون می چکد ..
خون می چکد از چشم هایم ... اما ....... بی رنگ !!!
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, | 17:32 | + | موضوع: <-PostCategory->
امیدم به خداوندی اوست ....
عازم یک سفــــــــــــــرم سفری دور به جایی نزدیـــــــــــــک سفری از خود من تا به خــــــــــــــــــــــــــــودم مدتی است که نگاهم به تماشای خداســـــــــــــــــــــت و امیـــــــــــــــــــــــــــدم به خداوندی اوســــــــــــــــــــ ـــــــــــت ...
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, | 17:28 | + | موضوع: <-PostCategory->
غم ...
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, | 17:27 | + | موضوع: <-PostCategory->
سایه ............... هر وقت دلم می گرفت با دوست خوبم " سایه " صحبت می کردم اما امروز هوا ابریست .....!!!! نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, | 17:26 | + | موضوع: <-PostCategory->
........ نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, | 17:21 | + | موضوع: <-PostCategory->
جــدایــی .....
جــدایــی درد بـــی درمـان عشـــق اسـت
جــدایــی حرف بــی پـایـان عشـــق اسـت
جــدایــی قـــصــــه هــای تــــلـــخ دارد
جــدایــی نــالــ ــ ـه هــای سـخــت دارد
جــدایــی شــاه بــی پـــایـان عشـــق اسـت
جــدایــی راز بــی پـــایــان عشـــق اسـت
جــدایــی گــریـــ ــه و فــریـــ ـــاد دارد
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, | 15:53 | + | موضوع: <-PostCategory->
اگه .....
زندگي قشنگه اگه با تو باشه...
مرگ قشنگه اگه براي تو باشه... دلتنگي قشنگه اگه به خاطر تو باشه . نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, | 15:45 | + | موضوع: <-PostCategory->
دل !
بار آخر من ورق را با دلم بر ميزنم بار ديگر حكم كن اما نه بي دل ، با دلت " دل " حكم كن ، حكم دل.... هر كه دل دارد بياندازد وسط ، تا كه ما دلهايمان را رو كنيم ، دل كه روي دل بيافتد عشق حاكم ميشود .... پس به حكم عشق بازي ميكنيم ( حكم لازم ) دل رفتن ، دل سپردن ، دل بريدن ....... هر سه لازم ، عشق لازم ............!!!!!!!!!!! نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, | 15:40 | + | موضوع: <-PostCategory->
عاشقم ........
بـِه مــَـــن نَزدیــــــک نَشَویـــــــــد !
.
منو با نظراتتون همراهی کنید.
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, | 15:23 | + | موضوع: <-PostCategory->
...
دوستتان دارم نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, | 12:28 | + | موضوع: <-PostCategory->
به نـــام خـــــدای قصـــــــہ هـــــا ........
به نـــام خـــــدای قصـــــــہ هـــــا
یکی بــــــــود یکی نبود داستـــــــــان زندگی ماست
همــیشـــہ هــین بوده یکی بوده ویکی نبــــوده ، برایم مبهم اســـت که چرا در
اذهان شرقی مان باهم بودن وباهم سـاختن نمیگنجد وبـــرای بودن یکی،بــــایددیگرے
نباشدهیـــــــچ قصـــہ گویی نیست که داستانش اینــــگونه آغازشودکــه یکی بود دیـــــگرے
هم بود؛همـــہ با هم بــــــودند؛ومااســـــیراین قصــــــــــہ ے کهـــن براے بــــودن یــــکی،
دیـــگرے رانیــــست میکنــــیم،انــــگارکـــــــــــه هیچکــــس نمیـــــداند،جزمـــــــــــا
وهیچکـــــــس نمیفـــهمدجـــــــــزما،وخلاصــــــــــــہ ے کــــــــــلام آنـــکس که
نمیـــــــداند ونمیفهمـــــدارزشـــی نــــــــــــدارد حتـــــــی بــــــــــراے
زیــــــستن؛ومتاسفـــــــانــــہ ایــــن هـنرے اســــت کـــــــــہ
آ نــــــــراخـــــــوب آمـــــوخــــتـــہ ایم هنـــــــــر:
بـــــــــــــــــــــــــــودن یــــــــــــــکی
ونـــــــــبــــــــــــــــودن
دیـگرے نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, | 12:17 | + | موضوع: <-PostCategory->
افسوس ..!
می دونی بد ترین شکل دلتنگی
بَرآے عِشقِتـــ♥ــــ چیـہ؟؟
اینـــِ ڪہ ڪنآرِشــ بآشے
و بِدونے هیچـــ وَقتـــ
التماس دعا نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, | 11:52 | + | موضوع: <-PostCategory->
love...
___@@@@@@_____________ نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, | 11:49 | + | موضوع: <-PostCategory->
یادت را از من نگیر ......... یادت را از من نگیر بگذار من هم مثل سهراب بگویم دلخوشی ها کم نیست..♣ نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, | 11:44 | + | موضوع: <-PostCategory->
بوسه ....
گفتی که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم گفتی اگر بیند کسی ؟ گفتم که حاشا می کنم گفتی ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در ؟ گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم گفتی که تلخی های می ، گر ناگوار افتد مرا ؟ گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم گفتی چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام ؟ گفتم که من خود را در او عریان تماشا می کنم گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم گفتی اگر از کوی خود ، روزی تو را گویم برو ؟ گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم ؟ گفتم ز تو دیوانه تر ، دانی که پیدا می کنم
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, | 11:35 | + | موضوع: <-PostCategory->
انتظار یا فراموشی ؟!
انتظار کشیدن سخت است فراموش کردن هم سخت است اما سخت تر این است که ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی ...
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 20:23 | + | موضوع: <-PostCategory->
تـــــــــــــــــــو ....
معلم ورقه ها را داد ، همه مرا مسخره کردند
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 16:21 | + | موضوع: <-PostCategory->
بعض آدما .... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 16:20 | + | موضوع: <-PostCategory->
پیشم بمون ...
دلم برای خنده هات ، برای دل سوزوندنات
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 15:6 | + | موضوع: <-PostCategory->
گل سرخ ... زمستان بود و فصل رو سپیدی ها ، برون افتاده بود دندان ها ز سرما .
تو گفتی گر مرا دوست میداری ز حال و دل هم اکنون برایم گل سرخی مهیا کن .
میان شهر گردیدم ، ز هر گل فروشی بود پرسیدم که گل داری و او گفت گل بهر که و بهر چه
می خواهی و من گفتم برای تو ...
جوابم داد : در این سرما هرگز گل سرخی نمی یابی !
بسان تشنه بودم ، میان شهر می گردید به بی آبی ...
خجل سر در سینه افکندم ولی ناگه گلی دیدم ، گل سرخی به رنگ خون ، به رنگ باده ی
گلبون ،
همان گل را فرستادم ، نمی دانم پسندیدی یا که مستانه خندیدی ...
نمی دانم ... نمی دانم ...
نمی دانم ... !
.........♥#########♥ نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 15:3 | + | موضوع: <-PostCategory->
باید فراموشت کنم ....
باید فراموشت کنم ، چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود !!!
آرام تلقین می کنم ...
با عکس های دیگری ، تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را بیهوده تزئین می کنم
سخت است اما می شود ، در نقش یک عاقل روم
نه شب دعایت می کنم ، نه صبح نفرین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست ...
تا بعد بهتر می شود ...
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
این جماه را با تلخیش ، صد بار تضمین می کنم
از جنب و جوش افتاده ام ، دیگر نمی گویم به خود
وقتی عروسی می کند ، آن می کنم ، این می کنم !
هر چه دعا کردم نشد ، شاید کسی آمین نگفت ...
حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم ... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 15:3 | + | موضوع: <-PostCategory->
♥♥ قلب ♥♥ دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 15:1 | + | موضوع: <-PostCategory->
گفتا ....
گفتم تو شیرین منی گفتا تو فرهادی مگر ؟ گفتم خرابت می شوم گفتا تو آبادی مگر ؟ گفتم ندادی دل من گفتا تو جان دادی مگر ؟ گفتم فراموشم مکن گفتا تو در یادی مگر ؟ نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 15:1 | + | موضوع: <-PostCategory->
مگه ...
مـ ـگه میـ ـشه بی تـ ـو خنـ ـدید سرخـ ــی شـ ـقـ ـایقـ ـو دیـ ـد نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:57 | + | موضوع: <-PostCategory->
سرنوشت بی وفا ...
رو دلم نوشتی از عشق ، من یه برگ پاره بودم
توی کوچه های غربت ، عمری من آواره بودم
دست تنهامو گرفتی ، با تو من نفس کشیدم
طرح سرنوشتم اینه ، که به این نقطه رسیدم
بینمون فاصله انداخت ، سرنوشت بی وفامون
ما دو تا چقدر غریبیم ، انتظار سهم دلامون
هم نفس از تو میخونم ، تویه شب های جدایی
زندگی رنگ جنونه ، واسه من بی تو خدایی
دوس دارم با تو بمونم ، این جدایی نمیزاره
عزیزم نیستی ببینی ، عشق تو چه بی قراره
با همین چشمای خیسم ، مینویسم عاشقونه
تا ابد به خاطر هم ، عشقمون به جا میمونه ... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:54 | + | موضوع: <-PostCategory->
ساحل سرخ دل .......
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:51 | + | موضوع: <-PostCategory->
عشق واقعی ... دختره از پسره پرسید من خوشگلم ؟
گفت نه
گفت دوسم داری ؟
گفت نوچ
گفت اگه بمیرم برام گریه می کنی ؟
گفت اصلا
دختره چشماش پر از اشک شد ، اما هیچی نگفت .
پسره بغلش کرد و گفت
تو خوشگل نیستی ، زیبا ترین هستی
تو رو دوست ندارم چون عاشقتم
اگه بمیری برات گریه نمی کنم چون منم میمیرم ... نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:49 | + | موضوع: <-PostCategory->
وقت پروازه ......
خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:48 | + | موضوع: <-PostCategory->
درد و دل ...
سلام دوستای گلم نظر بدید ، اصرار نمی کنم ، اجبار هم نمی کنم ، ولی شما با نظر های خوبتون منو دلگرم می کنید ، آخه می دونید من خیلی تنهام! این وب منو سرگرم می کنه . راستی این وب و همدم تنهایی من همیشه پر از حرف های عاشقانه باقی می مونه تا وقتی که یه روزی ، یه جایی ، به نتیجه برسه . نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:48 | + | موضوع: <-PostCategory->
... love ...
عاشق عاشق تر نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق ********************** نبودش *********************** امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو كه رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت نمردم، همون كه فكر نمی كردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای كفتر و گنجشك كلاغای سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو طاقچه شده كارش فراموشی ، شده كارش فراموشی ، دیگه بارون نمی باره اگر چه ابر سیاه ، تو كه نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته بازاریست ، تموم گل ها خشكیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از رنگ و رو رفته ، كوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت گفتیم و سفر كردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذركردیم گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری گفتم كه تو می دونی،سرخاك تو می میرم ، ولی تا لحظه مردن نمی گیرم دل از تو نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:44 | + | موضوع: <-PostCategory->
بی تو ...
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:43 | + | موضوع: <-PostCategory->
................
يک پنجره براي ديدن يک پنجره براي شنيــــــــــــــــــدن يک پنجره که مثل حلقه ي چاهــــــــــــــــــــــــي در انتهاي خود به قلب زمين مي رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد و باز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مکرر آبي رنـــــــــــــــــــــــگ يک پنجره که دست هاي کوچک تنهايــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي را از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کريــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم سرشار مي کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد و مي شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد يک پنجره براي من کافيســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت *ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ* *ـــــــــــــــــــــــــــــ* *ــــــــــــــــ* *ــــــ* * نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:42 | + | موضوع: <-PostCategory->
عاشقانه فصل ها ..
از بهار پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت: تازه شکفته ام،هنوز نمی دانم . از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت: فعلا در گرمای وجودش غرقم . از پاییز پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت: در جلوه ی رنگارنگ آن رنگ باخته ام . از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت: مثل برف آرام و بی صدا روی قلبت می نشیند و نمی فهمی،کی تو را احاطه کرده است .
نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, | 14:38 | + | موضوع: <-PostCategory->
!!! vay نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, | 20:59 | + | موضوع: <-PostCategory->
عشق یعنی ...
من / عشق پاك يعني سرزمين لحظه يعني بيداد عشق من باختن عشق جان يعني زندگي ليلي و قمار مجنون در عشق يعني ... شدن ساختنعشق دليعني كلبه وامق و يعني عذرا عشق شدن من عشق فرداي يعني كودك مسجد يعني الاقصي عشق / من ***
عشق آميختن افروختن يعني به هم عشق سوختن چشمهاي يكجا يعني كردن پر ز و غم دردهاي گريه خون/ درد بيشمار
عشق من يعني الاسرار كلبه مخزن اسرار يعني ***** نوشته اي از يك عاشق به نام :جواد| جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, | 20:57 | + | موضوع: <-PostCategory->
نام من شقایق شد گل همیشه عاشق شد .....
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
|